همه چیز پای میز قمار
داستایوفسکی در اکتبر سال 1866 داستان «قمارباز» را تنها در 26 روز نگاشت. او در این داستان نسبتا کوتاه با نگاهی روانکاوانه به مشکل قماربازی و قشر قمارباز میپردازد. درواقع او این داستان را براساس تجربهی شخصی خود در دوران اقامت خارج از کشور نوشته است. روزگاری که قمار باعث شد درمانده و مستاصل و بیپول از آلمان به روسیه بازگردد. داستایوفسکی در آلمان به دلیل مشکلات مالی و قماربازی دوران سختی را گذراند. او پس از بازگشت به کشورش برای رهایی از بدهیها و کسب درآمد داستانی نوشت که در آن تجربهی تلخ خودش از بازی قمار را به شکلی تاثیرگذار روایت میکند. او در این اثر نیز همچون آثار دیگرش شخصیتهای داستان را با مهارت کامل از نظر روانشناختی تحلیل میکند. مهمترین بخشهای مربوط به روان در این داستان پای میز قمار میگذرد و نویسنده از احساسات یک قمارباز در لجظههای برد و باخت پرده برمیدارد. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «عاقبت از سفر دوهفتهایام بازگشتم. گروه ما سه روز بود که به رولتنبورگ آمده بودند. خیال میکردم با بیصبری در انتظار بازگشت مناند، ولی اشتباه کرده بودم. ژنرال بسیار بیخیال به نظر میرسید. از سر نخوت چند کلمهای با من حرف زد و بعد مرا به خواهرش حواله کرد. پیدا بود که توانسته بودند از جایی پولکی وام بگیرند…»
راوی داستان، آلکسی ایوانویچ معلم سرخانهی فرزندان یک ژنرال روس است که بر اثر ولخرجی ثروتشان را از دست داده و در شهر کوچکی در اروپای مرکزی زندگی میکنند. آنها به انتظار مرگ عمهی ژنرال نشستهاند تا ارث مناسبی از طرف او به آنها برسد. در این میان آلکسی دلبستهی پولینا خواهر همسر ژنرال میشود. پولینا زن هوسبازی است که مقداری پول به آلکسی قرض میدهد و او را به سر میز قمار میفرستد. آلکسی به شانس و برد خود در قمار اطمینان دارد و به خاطر پولینا به قمارخانه میرود «آری گاهی اندیشهای که هرزهگردتر از آن نباشد، اندیشهای که سخت محال در نظر آید، طوری وسوسه دایمی ذهن میشود که دست آخر آدم آن را شدنی میانگارد… تازه از این هم بیشتر: در جایی که چنین اندیشهای با آرزویی قوی و پرشور جفت شود، آدم چه بسا آن را محتوم و ناگزیر و حکم ازلی بپندارد و وقوع آن را حتمی و مقدور بداند! شاید از این هم باز بیشتر، نوعی الهام، نوعی کوشش فوقالعاده اراده، که تخیلآگین شده باشد، یا باز هم چیز دیگری… نمیدانم چی، اما به هر تقدیر، آن شب (که تا عمر دارم از یادم نمی رود) معجزهای رخ داد.» قمارباز همچون دیگر آثار داستایفسکی برادران کارامازوف، ابله و جنایت و مکافات تبحر این نویسنده را در تجزیه و تحلیل روان بشر نشان میدهد همانطور که نیچه عقیده داشت آنچه دربارهی روانشناسی آموخته نتیجهی مطالعهی آثار این نویسندهی بینظیر روس است.
مارک والبرگ در قمارباز
قصهی قمارباز داستایفسکی چند بار در صنعت سینمای کشورهای مختلف جهان به صورت فیلم سینمایی ساخته شده است. یکی از این فیلمها فیلم قمارباز است که در سال 1974 به کارگردانی کارل رایز ساخته شد. جیمز کان بازیگر مطرح دههی هفتاد میلادی، در این فیلم نقش اصلی را بازی میکرد. او برای هنرنماییاش موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب شد. همچنین لارن هاتون و پل سوروینو از بازیگران مشهور و مطرح آن دوره نیز در این فیلم جلوی دوربین رفتهاند. داستان فیلم از این قرار است که یک پروفسور دانشگاه معروف یو سی ال آ آمریکا از مشکلی اساسی رنج میبرد و آن هم اعتیاد به بازی قمار است. او همیشه برای گذران زندگی احتیاج به پول دارد و برای تامین این پول به سراغ مادرش میرود و بعدها از شاگردش رشوه میگیرد. در این فیلم به خوبی به مشکل قماربازی و قشر قمارباز پرداخته شده است.
در سال 2014 نیز روپرت وایت کارگردان انگلیسی این فیلم را با بازی مارک والبرگ، بری لارسون و جان گودمن بازسازی کرد. روپرت وایت با فیلم «ظهور سیاره میمونها» و «سفید برفی و شکارچی» شناخته میشود.
صاحب شاهکارهای ادبی
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (1821–1881) در شهر مسکو و در خانوادهای ارتدکس متولد شد. در پانزدهسالگی امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهی 1838 وارد دانشکده شد. پس از اتمام تحصیل، در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال 1844 «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خوانندهی ایرانی آن را به نام هایی چون «نگون بختگان» و «مردم فقیر» نیز میشناسد، در سال 1839 منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به عنوان نویسندهای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدیاش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال 1859 دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشتهای زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیتهای داستان در آثارش نمایان شد. در سال 1866 کتاب بعدیاش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختیهای مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار میدهد که پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می شود. فقر و بدبختی جامعه روسیهی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچار شدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند.
در فاصلهی سالهای 1869 تا 1875، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جنزدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بیبدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیتپردازی خاص در سالهای 1879 و 1880 نوشته شد. این رمان، داستان کینهی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت میکند. بسیاری از اندیشمندان همچون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کردهاند. برادران کارامازوف به عنوان وصیتنامهی داستایوفسکی به ملت روس شناخته میشود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهی سال 1881 در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.
یک اثر، چند ترجمه
رمان قمارباز را نخستین بار جلال آلاحمد از زبان فرانسه ترجمه کرد. پس از آن مهرداد مهرین ترجمهای از این رمان منتشر کرد. در دهه هفتاد صالح حسینی این داستان را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداند. ترجمهی حاضر را سروش حبیبی مترجم نامآشنای معاصر از زبان روسی انجام داده است. سروش حبیبی (۱۳۱۲) با بیش از چهار دهه فعالیت در عرصهی ترجمهی آثار ادبی و ترجمه آثار نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، هرمان هسه و گونتر گراس، به عنوان مترجمی متبحر و قابل اعتماد در میان خوانندگان ایرانی شناخته میشود. او مترجمی چند زبانه است و از زبانهای آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه میکند. سروش حبیبی عقیده دارد که ترجمه همچون «پنجرهای است رو به باغ فرهنگ زبان و جهان باطن نویسندهی اصلی». او تاکید میکند برای ترجمه، تنها تسلط بر زبان خارجی کافی نیست بلکه مترجم باید علاوه بر آشنایی کامل با زبانهای مبدا و مقصد، به فرهنگ و افکار نویسنده اصلی نیز آشنا باشد تا بتواند ترجمهای قابل قبول ارائه بدهد.
این مترجم معاصر از نخستین کسانی بود که به ترجمهی ادبیات لاتین به زبان فارسی پرداخت و فارسیزبانان را با نویسندگانی چون آلخو پانتیه و ماریانو آزوئلاریا آشنا کرد، اما به این کار ادامه نداد. دلیل آن را هم تسلط نه چندان زیاد به اسپانیایی دانست. آثار سروش حبیبی از این قرار است: آنا کارنینا، ارباب و بنده، پدر سرگی، جنگ و صلح، داستان یک کوپن جعلی، سعادت زناشویی، سونات کرویتسر، مرگ ایوان ایلیچ، از «لیو تولستوی»؛ ابله، بانوی میزبان، شبهای روشن، شیاطین (جن زدگان)، از «فیودور داستایوفسکی»؛ سفر به شرق، نارسیس و گلدموند، داستان دوست من، سیذارتا، گورزاد و دیگر قصهها، از «هرمان هسه»؛ سگ سفید، خداحافظ گری کوپر، از «رومن گاری»؛ گلهای معرفت، میلاروپا، از «اریک امانوئل اشمیت»؛ مروارید، موشها و آدمها، از «جان شتاین بک»؛ شبهای هند، میدان ایتالیا: یک داستان مردمی در سه زمان، از «آنتونیو تابوکی»؛ انفجار در کلیسای جامع، قرن روشنفکری، از «آلخو کارپانتیه»؛ طبل حلبی از «گونتر گراس»، «ژرمینال» از امیل زولا و…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.